بسمه تعالی
بدیهی ترین نقش نظام آموزش عالی در هر کشوری برای توسعه ،افزایش و ارتقاء هدفمند سرمایه انسانی است . این انسان ها هستند که توسعه را تعریف می کنند، مدل سازی می کنند وبوجود می آورند. دهه 80 شمسی در کشور ما بهترین فرصت برای اقدامات مناسب در توسعه نظام آموزش عالی کشور بود. تا همزمان با افزایش تقاضای اجتماعی ناشی از رشد جمعیت تقاضامند برای تحصیلات دانشگاهی ، همسو با نیازها و اامات ، زمینه و بستر مناسب آتی نظام آموزش عالی نیز فراهم می گردید.
نخست آنکه لازم بود با بهره گیری از قدرت رسانه ها و کانال های ارتباط جمعی تاثیرگذار بر جامعه و افکارعمومی به نحوی آگاهی بخشی از ظرفیت ها و نیازهای آتی کشور در مشاغل و فرصت های کارآفرینی بخش های مختلف صورت می پذیرفت. تا اکنون با انباشت متراکم بیکاری و فارغ التحصیلان در رشته هایی که حتی کاربرد و منفعت شخصی هم برای خود افراد ندارند، مواجهه نمی شدیم . بعبارت صریح متقاضیان و مشاوران (خانواده ، معلمان ،راهنمایان تحصیلی ) با درک صحیح از نیازهای فراروی کشور و یا ظرفیت های بالقوه کارآفرینی در آینده ، بی محابا و بدور از آینده اندیشی در هر به اصطلاح دانشگاه و رشته ای فرصت و نیروی جوانی خود را هدر نمی دادند و خانواده ها نیز با تصور و انتظار حداقل اشتغال فرزندشان ،به سختی شهریه های هنگفت انواع و اقسام دانشگاه های نوظهور را متحمل نمی شدند تا امروز تنها آهی از سر افسوس ارمغانشان باشد.
طبیعتآ اگر این ظرفیت و امکان تاثیر اجتماعی و فرهنگی در جامعه شکل می گرفت بالطبع بر تگذاری ها و برنامه ریزی های اقتصادی و ی حاکمیت ، نظام آموزش عالی و حتی بصورت مستقل در دانشگاه های کشور نیز تاثیرگذاری مطلوبی اعمال می کرد. و بی شک شاهد ترغیب راهبرد گسترش بی رویه مراکز دانشگاهی فاقد معیار و استانداردهای آموزشی نبودیم. آن چنان که تا حدودی اکنون و درپایان دهه 90 شمسی شاهد تغییر آن دیدگاه هستیم و منجر به اصلاح نگرش تحصیلات دانشگاهی در متقاضیان و مشاوران شده است وناگزیر ت های کلان را نیز مم به بازنگری و اصلاح نموده است. اما در عمل این تغییرات و اصلاحات بخاطر وسعت تاثیری که در بخش های مختلف به صورت ساختاری ایجاد نموده است اکنون با تبعات و هزینه های بسیاری دردستور کار قرار دارند. و لازم است با احتیاط و ظرافت اعمال شوند. هزینه های هنگفت ساخت و سازهای دانشگاهی ، صدور مجوز های تاسیس و ایجاد مراکز مختلف ، جذب و بکارگیری صدها هزار کارمند و اعضای هیآت علمی ، عناوین و مناسب مدیریتی ایجاد شده، کسب درآمد از محل شهریه ، ارتباطات ساختاری برخی مراکز دانشگاهی با برخی سازمان ها و نهادها و حتی افراد با نفوذ در حاکمیت ، تفاهم نامه های مشترک ، کاهش بودجه ها و منابع مالی دولتی و رقابت ها در کسب بودجه با افزایش پذیرش دانشجو در مقاطع مختلف از جمله آثار و تبعات گسترش مراکز دانشگاهی در دهه هشتاد است.
حقیقت این است که تحصیل میلیونها نفر جوان در انواع و اقسام دانشگاه ها و رشته های تحصیلی که فاقد پشتوانه ظرفیت سنجی و استانداردهای آموزشی بوده اند درآن زمان ظرفیتی از آرزو ها و ایده های فردی علمی و شغلی را درآنها شکل و یا ارتقاء داد که نظام آموزش عالی کشورو بخش های حاکمیت نتوانستند راه ها و فرصت های دستیابی و تحقق آنها را فراهم نمایند
این اقدام در واقع اعتبارسنجی بیرونی و ارزیابی همگانی با نیم نگاهی به ظرفیت سنجی درونی نظام آموزش عالی بشمار می رفت تا در تحقیقات و مطالعات کارشناسان و برنامه ریزان آموزش عالی ، سیستم از یک سو با آکاهی از خواست و تقاضای عمومی و از سوی دیگر با ظرفیت سنجی وآینده نگری ، همزمان نقش هدایت و جهت بخشی به خواست عمومی را نیز ایفا نماید.
ثانیا: ضروری بود همزمان و همسو با اجرای ت تامین خواست عمومی و تقاضای اجتماعی در گسترش مراکزو رشته های دانشگاهی، نسبت به صدور مجوزها ، اقدام اعتبار بخشی مستدل و منسجمی صورت می پذیرفت تا حداقل استانداردهای لازم توسط موسسان و کارگزاران بصورت جدی در دستور کار قرار می گرفت و در تداوم این مسیر بصورت فرایندمحور تمامی فعالیت های مراکز دانشگاهی با این ت در چارچوب نظارت های فعال متناسب قرار می گرفت. و ابزاری برای کنترل و تضمین کیفیت مراکز آموزش عالی می بود.
عدم قطعیت در تداوم خدمات آموزش عالی در صورت عدم تامین و استاندارد های تعریف شده و بروز ، لازمه نگرش مدیریت مراکز دانشگاهی باید می بود همچنان که اکنون هم باید باشد .اعمال این ت نیز منجر به ایجاد محدودیت های لازم در گسترش بی پروای مراکز دانشگاهی می گردد.ویک مفهوم متناسبی از توسعه آموزش عالی را شکل می دهد .
اما مقدمه ی اجرای این ت ها و اقدامات ، مستم انجام مطالعات آینده پژوهی مبتنی بر ظرفیت های موجود و فرصت های فرا روی آموزش عالی کشور در سناریوهای مختلف با اعمال نظر متخصصان و خبرگان در دهه هفتاد شمسی در وزارت علوم بود که متاسفانه ت زدگی حاکم بر این وزارتخانه در آن زمان مانع از درک این ضرورت شد. و هنگامیکه شما یک نگاه و شناخت صحیح از مسیر فعالیت سیستم خود نداشته باشید طبیعتآ برنامه اجرایی ، بررسی و تطبیق استانداردها ، تدوین شاخص و معیارهای فرایند اعتبار بخشی متناسب با هویت ، فرهنگ و ایده آموزش عالی که در چارچوب تحقیقات توسعه و برنامه ریزی آموزش عالی است را هم نخواهید داشت. حقیقت این است که هرگز توجه شایسته و کافی برای تامین زیرساخت های توسعه آموزش عالی در کشور صورت نپذیرفت و صرفا اداره روزمره و تصمیم اقدامات کوتاه مدت در دستور کار بوده است.
در نتیجه بخاطر بی برنامه گی در یک رویکرد مقطعی نگر تحت فشار تقاضای اجتماعی عملا ت گسترش مراکز دانشگاهی جایگزین توسعه نظام آموزش عالی کشورشد.و اکنون تبعات صدور و اعطای میلیونها مدرک دانشگاهی نتیجه ای غیر از افزایش انتظارات اجتماعی، سرخوردگی، اتلاف زمان و سرمایه، تحمیل هزینه های هنگفت به خانواده ها، انباشت متراکم بیکاری و زیانهای بسیاری بر بدنه جامعه همچون فقر، بزهکاری، افزایش سن ازدواج، ترویج خشونت، مخاطرات روانی و رفتاری، طلاق و. نداشته است . حتی بدیهی ترین هدف نظام آموزش عالی هر کشوری که افزایش و ارتقاء سرمایه انسانی است مورد خدشه واقع شده وشاهد از دست رفتن جایگاه اجتماعی، فرهنگی، ی و اقتصادی دانشگاه به عنوان موتور پیشران توسعه همه جانبه کشورهستیم.
آیا دفتر برنامه ریزی آموزش عالی وزارت علوم می تواند ادعا کند ، شیوه و روشهایی را که تعیین و اتخاذ نموده است به بهترین نتیجه مطلوب رسیده یا خواهیم رسید؟
بسمه تعالی
واقعیت این است که برای اصلاح و تغییر ساختار و مسیر آموزش عالی کشور، که دانشگاهی کارآمد و اثربخش را در باور عموم و خصوص جامعه تداعی و تقویت می کند لازم است به "ایده دانشگاه" رجوع کنیم . ایده دانشگاه در واقع مفروضات اولیه و اساسی است که منجر به شکل گیری چارچوب فهم نظری ما از دانشگاه با توجه به نیازها و اامات جامعه می گردد. اینکه چه چیزی می خواهیم و چه چیزی در ذهنمان تداعی می کنیم ؟ و انتظار داریم چه نیازهایی از جامعه را دانشگاه حل کند ؟ در جست و جوی پاسخ به این پرسش هاست که چشم انداز ، ت و برنامه های آموزش عالی تعریف و تبیین خواهند شد. و یک شناخت جامع و مورد وفاق از دانشگاه شکل خواهد گرفت.
شاید مطرح شدن این مبانی فلسفی بخاطر برخی دلایل ، برای مدیران نظام آموزش عالی (که اکثرأ از متخصصان این حوزه نیستند)، جذاب نباشد و اجمالا از آن عبور کنند. اما این عدم توجه منجر به درگیری و کلنجار ذهنی ایشان حول و حوش معلول می گردد. و در اغلب موارد علت مغفول می ماند . سقف بنایی که آب باران از آن می چکد، هربار هم که رنگ بزنید صرفأ ظاهر آن را اصلاح کرده اید و در نهایت آن سقف می پکد و آوار می شود مگر آنکه به صورت اصولی رفع عیب از علت آن در پشت بام بنا کنید.
از طرفی همین معطوف شدن توجهات در مسایل فرع و معلول ، باعث طرح مبانی فکری و نظری بسیار و ایجاد آشفتگی ها در نظام آموزش عالی کشور گردید که نتایج آن اتخاذ تصمیماتی ت زده و مقطعی و طرح های متعارض و غیر کارشناسی در سیستم است و آنچه که امروز به جای مانده است و همه ی ما به وضوح شاهد آن هستیم، به اندازه کافی گویا روند هایست که بر سر آموزش عالی کشور آمده است.
گاهی یک بیماری در وجود انسان علائم ظاهری ندارد و در ارزیابی های بالینی و توسط متخصصان تشخیص داده می شود و گاهی علائم بیماری آنقدر محسوس و آشکار است که حتی یک فرد غیر متخصص و عادی هم قادر است بیماری را تشخیص بدهد. وضعیت نظام آموزشی کشور اکنون به نحویست که آحاد جامعه می توانند تشخیص بدهند که در شرایط نامناسبی قرار دارد.
این پریشان حالی و آشفتگی حاکم بر نظام آموزش عالی در نتیجه اتخاذ تگذاریها ست که در دهه های اخیر بدون توجه به "ایده و فرهنگ دانشگاهی " معمول شده است. طبیعتأ به دنبال ایده آموزش عالی ، فرهنگ دانشگاهی شکل و ترویج می گیرد. حال آنکه از سال ۱۳۱۳ شمسی که رسمأ دانشگاه در ایران تاسیس شد مستمرأ نتوانستیم یک ایده کامل و مورد توافق و بالطبع الگو و مدل مناسب ایرانی و بومی از دانشگاه ارائه نماییم، از این جهت "فرهنگ دانشگاهی" ما هم در نقص و نوسان بوده است.
جالب اینجاست که در ادبیات آموزش عالی کشورمان "فرهنگ دانشگاهی" متشکل از دو واژه ایست ، که نه "فرهنگ" و نه "دانشگاه" کماکان دارای معنا و مفهومی مورد وفاق در جامعه علمی و اندیشمند ما نیستند و هر کس از دیدگاه و زاویه علمی خودش از این اصطلاحات تعریفی ارائه می دهد . هنگامی که ما در خصوص «این چیست؟» هنوز به یک تعریف و وفاق نرسیده ایم ، چگونه می توانیم آنرا تبیین و تشریح کنیم؟ و به شناخت برسیم؟
فرهنگ به مثابه درختی است که به ترتیب ارزش ها ، رویه ها ، هنجارها و نماد ها چهار بخش ریشه ، تنه ، شاخه ها و برگ های درخت هستند. ارزش ها در حقیقت باورهای کلی و اعتقادات نهادینه شده جامعه هستند که باعث شکل گیری رویکرد و دیدگاه و حتی نحوه تفکر افراد می گردد (رویه ها) و چارچوب باید و نباید های فردی و جمعی را حتی در جزییات (هنجار ها) بوجود می آورد. و نماد ها علائم ویژه و منحصر بفرد هر فرهنگی است که به سهولت و سرعت دست خوش تغییرات می شوند. پس کاملا مشخص است که این امکان تغییر، هرچه بسمت پایین تنه درخت ، دشوارتر خواهد بود.
ویژگی بارز دانشگاه در اینجاست که ارزش های جامعه ، ایده دانشگاهی است و هنجارهای فرهنگی وسعت فعالیت دانشگاهی است. پس دانشگاه در حقیقت پاسدار فرهنگ و آموزش جامعه است . حفظ و ارتقای فرهنگ و آموزش جامعه وظیفه دانشگاه است و اگر یک دانشگاه واقعأ برآمده از ایده و فر هنگ ناب یک جامعه باشد و کارش را درست انجام دهد کسانی که وارد آن می شوند فرهنگی تر خواهند شد و اگر از فرهنگ دیگری آمده باشند تحت تاثیر فرهنگ دانشگاه محل تحصیل شان خواهند شد. و احساس انسان مترقی تری خواهند داشت. واژه عالی در اصطلاح آموزش عالی نیز اشاره به همین ویژگی خاص و برتری دارد که مطابق با فرهنگ و آموزش باشد، بدین معنا که هر چقدر آموزش شما در سمت و سوی مطابقت با "ارزش های فرهنگی ملی" و "علمی بین المللی" باشد "عالی تر" خواهد بود. وهم علم وهم مردم و هم دانشگاه در سطح ملی و بین المللی از منافع دانشگاه بهره خواهند برد.
آنچه بعنوان "پارادوکس ثبات و تغییر" در آموزش عالی مطرح میگردد معتقدم دوستدار ارزش و باورها و در یک کلام فرهنگ ایرانی نیست. چون وظیفه دانشگاه "تغییر فرهنگی" نیست بلکه "ارتقای فرهنگی" است که افرادی "مغایر" با فرهنگ جامعه تربیت نمی کند بلکه افرادی "مترقی" در جامعه ، تربیت می کند. و باور دارم اگر اصالت دانشگاهی حفظ شود و برآمده از ارزش های فرهنگی جامعه باشد هرگز کشمکش ثبات و تغییر فرهنگی شکل نخواهد گرفت زیرا دانشگاه توانایی اقناع جامعه برای پذیرش ارتقا را خواهد داشت.
با چنین توضیحی این ابهام شکل می گیرد که اگر برای دانشگاه وظیفه پاس داشت از فرهنگ و آموزش قائل هستیم پس مراکز آموزش عالی و دانشگاهی علوم پزشکی، صنعتی، فنی و مهندسی چه نقشی دارند؟
به نظرم دانشگاه در واقع آن بخش از فعالیت اندیشمندان و صاحبان نظر در گروه ها و رشته های مختلف است که با دانش و مهارت خویش، عالی ترین نحوه آموزش را در چارچوب تمامی معیارهای علمی و فرهنگی مرجع، تدوین و ارائه می کنند. این نحوه آموزش صرفا به معنای تدوین روش تدریس نیست بلکه آموزش، حفظ و ارتقا علم در چارچوب فرهنگ جامعه است. و اگر مبنا و هدف ما بر این باشد که دانشگاهی برتر و شاخص در سطح جهانی داشته باشیم باید المان های فرهنگ را از اخلاق، ادبیات، هنر، فلسفه، تا تاریخ، جغرافیا و جامعه شناسی و غیره را با علم و دانش تخصصی پیوند بزنیم. تا "هویت دانشگاهی" خودمان را داشته باشیم. زیرا وقتی ایده و فرهنگ دانشگاهی برآمده از فرهنگ جامعه متمدن ایرانی شکل گرفته باشد آن زمان است که "اصالت" و "تمایز"، هویت دانشگاهی ایران را در جهان با مؤلفه های منحصر بفرد خود ، معرفی می کند. دانشگاه محل تلاقی علم و فرهنگ است. و گرنه "مراکز آموزش حرفه ای" پزشکی، صنعتی، فنی و مهندسی خواهند بود.
اکنون لازم است تا نخست باز تعریفی اساسی و مورد وفاق در بین صاحب نظران این عرصه در خصوص ایده و اصالت دانشگاه در ایران شکل بگیرد. هرچند که معتقدم تمام صاحب نظران و متخصصان این حوزه ، ایده ی واحدی از دانشگاه دارند و فقط بیان آنها متفاوت است و رسیدن به یک ادبیات واحد و توافق برآن، نیازمند گفتمان های این چنین است و مهم دیگر، هر گونه تگذاری، برنامه ریزی و مدیریت در نظام آموزش عالی می بایست برآمده از فرهنگ دانشگاهی باشد. فرهنگی که خرده فرهنگ های دیگری را در وجود خود جای داده است و غفلت از شناخت آنها منجر به وضعیت نابسامان امروز نظام آموزش عالی ایران شده است.
سه ضلع نیروی انسانی دخیل در نظام آموزش عالی کشور، سه فرهنگ مجزای دانشجویی، استادی و فرهنگ اداری و مدیریتی را شکل داده اند با مختصات متفاوت، حتی در زبان و یک خرده فرهنگ خاص نیز در گروه ها و رشته های مختلف دانشگاهی شکل گرفته است که تلفیقی از اشتراک فرهنگ دانشجویی و فرهنگ اساتید آن رشته هاست که اجبارأ و یا اختیارأ در طول سالیان متمادی شکل یافته است.
آیا تصمیماتی که در بخش آموزش عالی بویژه در یکی, دو دهه اخیر اتخاذ و اعمال شده است برآمده ازاشتراک نظر و دیدگاه متخصصان و پژوهشگران این حوزه بوده است ؟ و از دل خواستگاه حقیقی آن یعنی اساتید استخوان خرد کرده آموزش عالی تدوین، ارائه ، اجرا و نظارت شده است؟ و یا مدیران اغلب ی در هر برهه زمانی بنا به تشخیص خود به اعمال ت، برنامه و اجرا، مبادرت نموده اند؟
درباره این سایت